این روزها دارم فرندز رو می بینم. شاید این فقط سریال باشه با یه سری داستان های فانتزی اما من مطمینم همه اونهایی که یه بار این سریال رو دیدن دلشون می خواسته اون موقعیت (زندگی با پنج تا دوست خوب) رو تجربه کنند. یا شاید در لحظه ای خودشون رو به یکی از اونها نزدیک دیدند یا حتی در قلبشون یکی از اونها رو دوست داشتند. می بینید ما کمترین چیزها رو هم هیچوقت نداشتیم. همیشه در جایی زندگی کردیم که از ترس قضاوت شدن حتی تخیل هم نکردیم. از ترس آینده مبهم مستقل نشدیم و نتونستیم تصمیم بگیریم آیا واقعا دلمون می خواد از رابطه مون بچه داشته باشیم بدون ادامه رابطه یا نه؟ همیشه یه طناب ضخیم نامریی پامون رو بسته  و همیشه یکی بوده که باید بهش می گفتیم چه غلطی می خوایم بکنیم! بهمن ماه شده و خرس گنده پشت این وبلاگ داره به سی و نه سالگی میرسه بدون اینکه قادر باشه تنهایی از یه پله بالا بره و دلش بچه می خواد! سال دیگه چهل ساله میشم و هیچ غلط خاصی در زندگی نکردم و هیچ هدف و رویایی هم ندارم. تنهام و در لیست شماره های تلفنم کسی رو ندارم که دلش بخواد ناله بشنوه و اینجا تنها جاییه که می تونم ناله کنم. خدایا شکرت!

ناله هایی برای فراموش کردن

از چیزهایی که نمی شود در موردش نوشت

آگهی سایت دیوار و جستارهایی در باب زندگی

رو ,یه ,ناله ,یکی ,زندگی ,هم ,یکی از ,از ترس ,می خواد ,و هیچ ,از اونها

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

من یه پدرم ساعت میلاد کاظمی Milad kazemi Dark Army team معرفی مناطق گردشگری ایران test دیزل ژنراتور - قیمت دیزل ژنراتور بیوچی دفتر وکالت ستارخان +وکیل در ستارخان +وکیل ومدرس حقوق خانواده علیرضا نامی @ Fun Club!